اشعار گوناگون
نوشته شده توسط : ...

با اجازه از وبلاگ  " همه چیز اینجاست "


باز باران بی ترانه
باز باران با تمام بی کسی‌های شبانه
می‌خورد بر مرد تنها
می‌چکد بر فرش خانه
باز می‌آید صدای چک چک غم
باز ماتم


من به پشت شیشه تنهایی افتاده
نمی‌دانم، نمی‌فهمم
کجای قطره‌های بی کسی زیباست؟


نمی‌فهمم، چرا مردم نمی‌فهمند
که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می‌لرزد
کجای ذلتش زیباست؟
نمی‌فهمم


کجای اشک یک بابا
که سقفی از گل و آهن به زور چکمه باران
به روی همسر و پروانه‌های مرده‌اش آرام باریده
کجایش بوی عشق و عاشقی دارد؟
نمی‌دانم


نمی‌دانم چرا مردم نمی‌دانند
که باران عشق تنها نیست
صدای ممتدش در امتداد رنج این دل‌هاست
کجای مرگ ما زیباست؟
نمی‌فهمم


یاد آرم روز باران را
یاد آرم مادرم در کنج باران مُرد
کودکی ده ساله بودم
می‌دویدم زیر باران، از برای نان


مادرم افتاد
مادرم در کوچه‌های پست شهر آرام جان می‌داد
فقط من بودم و باران و گل‌های خیابان بود
نمی‌دانم
کجای این لجن زیباست؟


بشنو از من، کودک من
پیش چشم مرد فردا
که باران هست زیبا، از برای مردم زیبای بالادست
و آن باران که عشق دارد، فقط جاری ست بر عاشقان مست
و باران من و تو درد و غم دارد
خدا هم خوب می‌داند
که این عدل زمینی، عدل کم دارد


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 12 اسفند 1393برچسب:شهر شعر "شهری از شعر"باز یاران با ترانه"باز باران بی ترانه"شعر عاشقانه",
 
| 10:14 | نویسنده : عشق | نظر بدهید

 

قطره هاي اشكش از الماس بود

داغ عطر ياس زهرا زير ماه

مي چکانيد اشک حيدر را به چاه

گريه آري، گريه چون ابر چمن

بر کبود ياس و سرخ نسترن

اين دل ياس است و روح ياسمين

اين امانت را امين باش اي زمين

نيمه شب دزدانه بايد زير خاک

ريخت بر روي گل خورشيد، خاک

مدفن اين ناله غير از چاه نيست

جز تو کس از قبر او آگاه نيست

اي بي نشانه اي که خدا را نشانه اي

هرجا نشان تست، ولي بي نشانه اي

تصوير شاعرانه ي در خود گريستن 

راز بلند سوختن عارفانه اي

 

اي بي نشانه اي که خدا را نشانه اي

هرجا نشان تست، ولي بي نشانه اي

تصوير شاعرانه ي در خود گريستن 

راز بلند سوختن عارفانه اي


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 12 اسفند 1393برچسب:شهر شعر" شهری از شعر"شعر در مورد حضرت فاطمه" حضرت فاطمه,
 
| 9:51 | نویسنده : عشق | نظر بدهید

امروز به پایان می رسد ...



از فردا برایم چیزی نگو ...



من نمی گویم ...



فردا روز دیگریست ...



فقط می گویم ...



تو روز دیگری هستی ...



تو فردایی ...



همان که باید به خاطرش زنده بمانم ...

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 6 اسفند 1393برچسب:,
 
| 10:42 | نویسنده : عشق | نظر بدهید

 


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 6 اسفند 1393برچسب:,
 
| 10:30 | نویسنده : عشق | نظر بدهید


تمام ماجرای من

سه واژه شد برای تو

سه واژه ی جدا جدا

من و ...شب و ...هوای تو ..

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 5 اسفند 1393برچسب:,
 
| 17:36 | نویسنده : عشق | نظر بدهید

فردا اگر بدون تو باید به سر شود
فرقی نمی کند شب من کی سحر شود

شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست
بگذار عمر بی تو سراپا هدر شود

رنج فراق هست و امید وصال نیست
این «هست و نیست» کاش که زیر و زبر شود

رازی نهفته در پس حرفی نگفته است
مگذار درد دل کنم و دردسر شود

ای زخم دلخراش لب از خون دل ببند
دیگر قرار نیست کسی با خبر شود

موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است
بگذارگفتگو به زبان هنر شود

 

 


برچسب‌ها:




:: بازدید از این مطلب : 164
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 اسفند 1393 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: