«استاد اصلی من زندگی و شرایطی است که بر من گذشته، چرا که من از هر پدیدهای درس گرفتم، به عبارت بهتر من هرچه دارم از آموختههایم است.»
«جمع تمام استادانی که ذکر نام آنها رفت شد شجریانی که در حال حاضر اینجا است.»
«نوع آوازی که من کار می کنم در بازیگری وجود ندارد اما بازیگری من همان آوازی است که در صحنه اجرا می کنم.»
«بازیگرتئاتر وقتی روی صحنه می رود با بیان خود بازی می کند و مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد، بازیگر سینما هم همینطور زمانی که مقابل دوربین قرار می گیرد با قدرت بیان خود نقشی را ایفا می کند ؛ خواننده وقتی روی صحنه آواز می خواند باید به گونه ای شعر را در لحن و آواز خود روایت کند که مانند یک هنرپیشه تاثیر عمیقی در وجود شنونده بگذارد و این نکتهای بود که استاد مهرتاش بر روی آن تاکید بسیاری داشت و معتقد به فن بیان در آواز موسیقی ایرانی بود. در واقع آواز هم باید به لطافت طبع و زیبایی بیان بازیگر باشد.»
«(غلامحسین بنان) یک روز به من گفت که تاکید نابجا روی کلمات نداشته باشم و همانگونه که حرف میزنم آواز بخوانم چرا که کششهای بیجا باعث میشود که شعر از فرم درست خود خارج شود.»
«یکی از نکات مهم که تاثیر فراوانی در بارور شدن هنرهنرمند دارد و مستقیما در مردم نیز تاثیر میگذارد، اخلاق و رفتار خوب هنرمند است و مردم هنرمند را باید به گونهای بشناسند که ارزش هنرمندی داشته باشد چرا که هنر برای انسانیت است و یک هنرمند نباید زندگی خود را با شک و قضاوتهای بیجا پیش ببرد؛ یکی دیگر از مسائلی که باید رعایت شود این است که هنر خود را دست کم نگیریم و در هر محفلی هنرمان را عرضه نکنیم. باید هنر یک هنرمند به گونهای عرضه شود که ارزش خودش را پیدا کند و این امر میسر نمیشود مگر اینکه رفتار خود هنرمند هم هنرمندانه باشد.»
«هیچ هنرمندی در تمام حوزه های هنری نمی تواند در پشت دفتر نگاه خود پنهان شود چرا که دو پدیده در وجود همه انسانها وجود دارد که به صورت فرستنده و گیرنده در ارتباط های اجتماعی تاثیر گذار است یکی از این دو عنصر صدا و دیگری نگاه است و من با این دو پدیده سالهای سال زندگی کردهام.»
«انسان ها در مواجه با هم تحت تاثیر موج نگاه یکدیگر قرار می گیرند که این موج هم در کنسرت و هم در بازی تئاتر و در اجراهای زنده وجود دارد و من هنگام اجرا با یک نگاه به سالن موج مثبت سالن را دریافت می کنم؛ صدا هم یکی دیگر از این پدیده های است، من تمام زندگی خود را با صدا گذرانده ام و با شنیدن صدای یک فرد به راحتی می توان احساس و آنچه درون او می گذرد را دریافت کنم به همین دلیل این دو عامل پلی برای ایجاد اعتماد بین دو طرف است.»
«اگر ابزار کار در هر هنری بیشتر شود به طبع تنوع نیز افزایش پیدا می کند.»
«ریتم اساس زندگی و همان زمانبندی است که هر پدیده ای وجود دارد و ریتم در آواز حرف اول را می زند و سکوت هم بخشی از موسیقی است، در واقع سکوت بین فواصل موسیقایی فرصتی است برای خوب گوش دادن و هضم کلمه به کلمه شعر در آواز است.»
«اگر موسیقی را از سینما بگیریم دیدن فیلم دیگر لطفی ندارد؛ در شعر هم همینطور است موسیقی روان شعر، ادبیات و حتی کلام روزمره ما است.»
«ارتباطی که بین موسیقی و سینما هست در بین دیگر هنرها هم مشاهده می شود.»
«موسیقی هر ملتی به درازای تاریخ آن ملت است و این دو همواره با یکدیگر پیش می روند. شادی، شکست، غم و دیگر حالات مردم یک مملکت ارتباط مستقیم با تاریخ دارد که این حالات در زبان موسیقی جاری می شود.»
«مقوله سنت از هر طرف در یک چهاردیواری محصور است و در طول تاریخ سنت های مختلف شکسته شده و یک سنت جدید جایگزین آن شده است و این خاصیت بشر است اما اصالت چیز دیگری است و همیشه وجود داشته و باید آن را حفظ کرد در واقع سنت را به عنوان یک فرهنگ رسیده از گذشته نگه می داریم و برای آن احترام قائل هستیم اما می توان اصالت ها را به اشکال مختلف استفاده کرد.»
«موسیقی اصیل ایرانی موسیقی تفکر است و موسیقی غم نیست و برای همه حالات انسان موسیقی وجود دارد و موسیقی ایرانی پتانسیل های قدرتمندی در اجرا انواع حالات انسانی را دارد؛ آنچه برای ما اهمیت دارد مفاهیم درونی حالات بشر است که در قالب کلمات جاری می شود.»
در فیلم مستند پژواک روزگار- اردیبهشت ۱۳۸۹
مذهب در این هزاروخوردهای سال نگذاشته (موسیقی) خودش را نشان دهد چون روحانیت فکر کرده یک رقیب دارد، موسیقی را از صحنه بیرون می کرده. شجریان: پژواک روزگار
این آدم (محمود احمدینژاد) آمد تلویزیون، آمد نیشخند زد وگفت "یه عده خسوخاشاک این گوشه آمدن حرف میزنن و ما مثل آب روان آمدیم و همه اینها رو میبریم" گفتم خب؛ من صدای همین خسوخاشاکم. اما این خسوخاشاک اگر طوفان راه بیفتد، چشم آدمها را کور میکنند. شجریان: پژواک روزگار
نزدیک ماه رمضان سال ۵۸ بود. یک عده از جوانان که در صداسیما بودند از من خواستند که کمکی بکنم و برای لحظات نزدیک افطار فکری بکنم. من هم گفتم که کمکتان میکنم.رفتم خانه و شعری را انتخاب کردم و عصر، آن را توی استودیو اجرا کردم. درست دو روز قبل از ماه رمضان، یک فتواییه از آقای خمینی آمد که موسیقی مخدر است. من گفتم خداحافظ شما! جای ما نیست. موسیقی مخدر است؟ حرام می خواهید بدانید؟ خودتان میدانید و خودتان. نوار را دادم به بچه ها و گفتم شعری به همراه ربنا هست، دادم بهشان و خداحافظی کردم. چند روز بعد دیدم که همین ربنای من را پخش کردند. شجریان: پژواک روزگار
در تلویزیون استرالیا
صدای زن بخشی از جایگاه موسیقی ماست. وقتی نیست، بخشی از موسیقی ما وجود ندارد. چگونه است که صدای مرد، زن را تحریک نمیکند و صدای زن، مرد را تحریک میکند؟ این چه نوع تحریکی است؟ اصلا هیچ منطقی در این حرف نیست. اسبیاس
وقتی آقای احمدینژاد کسانی را که برای اعتراض به خیابانها رفته بودند، خسوخاشاک خواند، من هم اعلام کردم، صدای این خسوخاشاکام. این صدا همیشه برای خسوخاشاک بوده و هست و به رادیو و تلویزیون شما اجازه نمیدهم صدای مرا پخش کنید. اسبیاس/رادیوفردا
با آتش نمیشود، صحبت کرد. منطقی در گلوله نیست. منطق این هست که با هم صحبت کنیم. با آهنگ "زبان آتش" از کسانی که تفنگ دستشان میگرفتند و رو به مردم شلیک میکردند، خواستم تفنگشان را زمین بگذارند. اسبیاس/رادیوفردا
رسما به من نمیگویند ممنوع هستم ولی تا جایی که میشود سنگ میاندازند و مجوزهای مختلف میخواهند. برای همه اهالی موسیقی، این مشکلات هست مگر کسانی که خودشان را در اختیار دولت میگذارند و برای رادیو و تلویزیون میخوانند. اسبیاس/رادیوفردا
با اشاره به روزهای پرتنش بعد از انتخابات خردادماه ایران: به خاطر رفتار با مردم، بارها پای تلویزیون اشک ریختم. حکومت ما سخت در اشتباه است. مثل اینکه مردماش را نمیشناسد. اسبیاس/رادیوفردا
مصاحبه کننده درباره آواز خواندن دختر شجریان در مقابل تماشاگران مختلط در استرالیا میپرسد و اینکه آیا این نوعی ایستادگی احتمالی بعد از انتخابات ایران، در مقابل قوانین دولت ایران است؟
آنها (در دولت و حکومت) راه خودشان را میروند. به قول خودشان قوانین الهی است و قابل تعویض نیست. آنها کار خودشان را بکنند، ما هم کار خودمان را میکنیم. ایبیسی
در گفتگو با شبکه سیانان، خرداد ۱۳۸۹
«وقتی ۳۱ سال گذشته را مرور میکنم، حتی یک روز را به خاطر نمیآورم که از زندگی در چنین شرایطی احساس خوشحالی کرده باشم.» سیمیل
با اشاره به تلاشش برای جلوگیری از پخش موسیقیهایش در صدا و سیما: «اجازه نمیدهم حکومت از ابزار من علیه خود من استفاده کند.» سیمیل
با اشاره به اینکه موسیقیهای حماسیای که در جریان برنامههای پس از پیروزی محمود احمدینژاد از صدا و سیما پخش میشد برای زمان دیگری بوده و مربوط به این زمان نیست: «اگر لازم باشد چیزی برای این زمان بخوانم؛ میخوانم. که خواندم: ترانه تفنگت را زمین بگذار.» سیمیل
«هنر در ذات خود یک نوع اعتراض است، ولی وقتی این هنر پا به عرصه تقابل میگذارد، حکومتها از آن وحشت دارند.»
خطاب به حاکمان جمهوری اسلامی: «باید با مردم حرف زد و نمیشود با آنها بد رفتار کرد.» سیمیل
دست نوشتهای از محمد رضا شجریان درباره کنسرت همایون شجریان و همنوازان حصار در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۳۸۹
شب چهارشنبه اول اردیبهشتماه هشتاد و نه، وقتی برای دیدن برنامهٔ کنسرت همایون و علی قمصری و گروه حصار به سالن میلاد وارد شدم در ابتدا شور و هیجانی از حقشناسی و تشویق باشندگان را شاهد بودم که در پاسخ به آن هرچه میکردم باز ناتوان بودم. لحظهای آرام گرفتیم تا با ورود هنرمندان جوان رقص رنگین کمان صداها و چهچههها آغاز شود. نظم سالن خوب بود و صدابرداری از همیشه بهتر بود.
گروه همنوازان حصار، جوانان برخاسته از اصالت فرهنگ خانوادههای موسیقی ایران با سرپرستی و آهنگسازی علی قمصری در کنار همایون از برخی دیوارهها و حصارهای دست و پا گیر سنتهای کهن گذشته، ضمن احترام و فراگیری و حفظ نژادگی هنر آوا و نوای برخاسته از فکر و دست و پنجه و حنجره و دلهای سازندگان و حافظان نغمات، مقامها و ردیفها و آهنگهای زندگی مردمان هر گله از سرزمین پهناور و کهن ایران زمین، ندای انباشته در اندیشه و دلهای معصومانه خود را، بگونهای دیگر از عرف گروهنوازیهای شناخته شده صد ساله اخیر که هرکدام در زمان خود تحسین برانگیز و دلنشین بودهاند، با واژهها (موتیفها) و نغمات و رنگینکمان صداهای زیروبم و ریتمهای پر شور و حال برخاسته از دل علی قمصری را به گوش جان رساندند. شنونده در این شب میباید چهار تا چشم و گوش دیگر از کنار دستی خود قرض میگرفت تا ببیند و بشنود این جوانان پرانگیزه چه فتنهای بپا کردهاند.
پنجاه سال است که در موسیقی حرفهای در کنار اساتید و هنرمندان بزرگ و صاحب سبک و آفرینش بودهام. از آنها آموختم و نیز ارائه و تدریس کردم، با دیگر موسیقیهای پیشرفته ملل کم و بیش آشنا بوده و بهدقت گوش کردهام، از کلاسیک تا جاز و پاپ ماندگار گرفته تا موسیقیهایی که هرچند سال یکبار از درون جوامع برمیخیزد و فروکش میکند را شنیدهام، اما اندیشه ریتمیک آهنگینی بدینگونه که ثانیههای زودگذر را متوقف کند وهر ثانیه بیش از ده صدای هماهنگ در پیوند با واژههای دلنشین و ریتمهای ترکیبی و پیچیده را بیافریند تا بحال ندیدهام، منظورم سرعت در نوازندگی نیست بل در زمانی زودگذر پیوند هنرمندانه و منطقی صداهای یک واژه از جملگان بر آمده از اندیشه علی قمصری است، که با تردستی نوازندگان پرشور و جوانش همچون چکاچک شمشیرهای آهنگین سرداران جوان، گاه میجنگد و گاه نغمه همنوائی سر میدهد و گاه چون آواز عاشقانه مرغان کوچک و بزرگ جنگلهای سرسبز که با نغمه دلبری و دلدادگی جفت خود را به میهمانی زندگی میخوانند بگوش جان میرسید. اینهمه برخاسته از شهامت جوانانی است که در شرایط مناسب، بار درون خود را آزاد میکنند و شور و شادی میبخشند.
هر بار که شاهد شهامت هنرمندانهٔ هنرمندی خلاق بودهام دیدهام که چگونه دلهای زمانه تسخیر او شده و با او زندگی کردهاند، نمونه آشکارش استاد حسین علیزاده است که آغازگر راهی در آهنگسازی و همنوازی شد که هنرمندان بعد از او این جرأت و شهامت را پیش رو دارند و موفقیت او را همچنان شاهدند. علی قمصری بشکلی گاه نه چندان دور و گاه متفاوت و مخصوص خود صداهای زیر و بم و هماهنگ را به بازی هنرمندانه میگیرد و چون آبشاری بر دل شنونده میریزد. شهامتش از حد گذشته و گستاخانه صداها را مجبور به همزیستی مسالمت آمیز میکند. از طرز کارش پیداست که امکانات سازها و نوازندگان را به خوبی میشناسد. تک تک نوازندگان جوان، سامان صمیمی ، نگار خارکن، نوشین پاسدار، عربشاهی، مصباح قمصری، رضائی نیا، نصیری و آئین مشکاتیان همگی در صحنه خوش درخشیدند و بهنگام توان و استعداد همنوازی و همنوایی خود را نشان دادند. سهراب پورناظری شهامت و استعداد فوقالعادهای در نوازندگی و هماهنگی از خود نشان داد. علی قمصری خود چیرهدست و مسلط ساز را در اسارت خود داشت و صحنه را به خوبی اداره میکرد. چنین قطعات سریع و پیچیده را در استودیو بهراحتی میتوان با چند بار تکرار ضبط کرد اما برای صحنه جرات و اعتماد به نفس و تمرینات فشرده را طلب میکند که همگی داشتند. همایون نشان داد که فرزند خلف نغمه و آواز است و ریتمها هر قدر ترکیبی و پیچیده باشند بهراحتی از عهده بر میآید و با استفاده از تکنیک خود تحسین و تشویق همگان را بر میانگیزد. در آن شب، این جوانان پر استعداد کاری کردند که هر بینندهای بپا میخاست و با کف زدنها و فریاد شادی سالن را روی سر خود میگذاشتند. در چهره علی قمصری به خوبی دیده میشد پدیدهای است پرانگیزه که میتواند صحنههای بینالمللی را تسخیر کرده و شگفتی بیافریند.
در همین جا با ذکر نکتهای معترضه به پدران و مادران و مسئولان امور بسنده میکنم. که توان و استعداد جوانان را باور کنیم. انباشت این نیروهای پرانگیزه و هدف را ناروا داشته، راه آزاد شدن و به هدف رسیدن آنها را فراهم کنیم. ما در همه زمینههای اجتماعی، از ریاضی و فیزیک و صنعت و هنر گرفته تا پزشکی و ورزش و فرهنگ و ... فراوان نیروهای انباشته در درون جوانان داریم که باید راه آزاد شدن مفید این نیروها را دریابیم و برنامهریزی کنیم تا به شکل شایستهای در جهت تعالی زندگی آینده مردم به پیش رود و آرامش اجتماعی به بار آورد. و الا انباشت و فشردگی آن به انفجاری تبدیل شده که جز ویرانی، پریشانی جامعه و پشیمانی حاصلی به بار نخواهد آورد. یک از صدها سخن این بود و ما گفتیم. [۱]
مصاحبه با شجریان به مناسبت تولد هفتاد سالگی
من بالاترین سرمایه را دارم و آن محبتی است که مردم به من دارند. این شعار نیست، یک اعتقاد قلبی است. این که مردم مرا دوست دارند را با هیچ چیز دیگری عوض نمیکنم. بعضیها میخواهند با پول و قدرت مردم را بخرند و فکر میکنند که میتوانند این کار را بکنند. اما مردم را در واقع ما خریدهایم. نه خودشان را، دلشان را. من این کار را کردهام. بهایش هم کم نبوده. یک عمر زندگی بوده.
مردم از ما انتظار دارند. انتظار دارند که همیشه به کمکشان بیاییم و تنهایشان نگذاریم. مردم ما را دوست دارند و دشمن هم فراوان داریم. وی همچنین با اشاره به برخی دشمنیها با هنر و هنرمندان میگوید: دشمنی کردهاند برای اینکه همیشه خواستهاند از کنار هنرمند سودی ببرند. یا سود مادی یا سود تبلیغاتی. وقتی یک هنرمند تن به این بازی نمیدهد، دشمنیها آغاز میشود. آنها دچار یک نوع بغض و بخل میشوند و شروع میکنند به دشمنی کردن.
یک زمانی در نوجوانی و جوانی فکر میکردم که باید به دیگران نشان دهم که خواندن یعنی چی؟ اما الآن دنبال این نیستم. یک وقت دیگر انگیزهام این شد که باید حرمت فرهنگ و هنر را دودستی نگه دارم تا اعتبار پیدا کند. اما امروز انگیزهی من این است که آنچه را در غالب اشعار تحویل دادهایم، به کار ببندند.
شهرت من به خاطر آوازهایی است که نخواندهام.
پیام نوروزی سال ۱۳۹۰
محمدرضا شجریان در واپسین روزهای سال ۱۳۸۹ ضمن شادباش نوروز ۱۳۹۰ ، به شایعه خروجش از کشور پایان داد.
متن پیام:
«با سلام و درود
سال نو را به یکایک شما عزیزان هموطنم شادباش عرض میکنم. آرزوی سالی سرشار از نشاط و شادی و تندرستی، و سرفرازی در پیکار زندگی دارم.
سالی که گذشت کلیهی ارتباطات من با شما قطع بود و شایعه در وطن نبودنم دهان به دهان می گشت در حالیکه من همچنان در تهران بودم و به ادامه ی کارهای هنری و آموزشی و تحقیقاتی مشغول بودم. افتخار من همیشه این بوده و هست از تبار مردمانی بودهام که با وجدان بیدار و کنجکاوی ذاتی و هوش سرشار ارزشهای سرزمینش را پاسداری کرده و نگه داشته، و از دم طوفانهای ویرانگر تاریخ، زبان و آداب و ملیت و آیینش را با حماسهی صبر و مقاومت نجات بخشیده و با همهی گونه گونی زبان و آداب و رسوم و فرهنگ جغرافیایی باز با همدلی و در با همفهمی در کنار هم برادرانه زیسته است و امیدوارم همیشه چنان باشد. همه تون رو دوست دارم پایدار و سرفراز و برقرار باشید. عیدتان مبارک
همهتان را دوست دارم. پایدار و سرفراز و برقرار باشید.
ریتم، اساس زندگی و همان زمانبندی است که هر پدیدهای وجود دارد و ریتم در آواز حرف اول را می زند و سکوت هم بخشی از موسیقی است، در واقع سکوت بین فواصل موسیقایی فرصتی است برای خوب گوش دادن و هضم کلمه به کلمه شعر در آواز است.
دربارهٔ او
«شجریان استاد یگانه آواز ماست. تواناییهای او واقعاً ستودنی است. من بارها شاهد هنرنماییهای او حین اجرا بودهام و دیدهام چگونه حیرت همکارانم را برانگیخته است. او انسانی شریف، نجیب، شجاع و میهنپرست و به عبارت دیگر، انسان کاملی ست. درواقع او به نصایح بزرگان و استادان موسیقی که میگفتند اول انسان باشید و بعد هنرمند، بهدرستی عمل کرده است و باید به این استاد عالیقدر گفت «آنچه خوبان همه دارند، تو تنها داری».
روزِ غم باز به نوروز اُفتاد دشمنِ عشق چُو پيروز اُفتاد!سوگ در سور زد و رنج به غَنج بانگِ سُرنا زِ دَك و پوز اُفتاد!ساز بَر سيم شكستاَش مضراب زخمه در دستِ زرْاَندوز اُفتاد!آن كه آوازهى آوازش بود از چه آوازِ دلْاَفروز اُفتاد!پوست كَندَند بخيلان از دَفّ تا جهان در كفِ پُفيوز اُفتاد!تار بين غمْزده و كاسه به دست تا كه شيپور سَرِ غوز اُفتاد!مىزَنَد بَر سَر خُود سنج به درد دُهُل از تاختن و توز اُفتاد!چنگِ گيسو زده فرياد آمد اشكِ آتش لبِ شب سوز اُفتاد!از كمانچه به جُز از آه مَبين چون به گيتى كلَك و دوز اُفتاد!ناىِ ششْ بَند شدَش بند از بَند جشنِ هَر روزهى چلغوز اُفتاد!چهچهِ دوست در آتش زد و عشق در دلِ هَر هنرآموز اُفتاد!
«میتوانم بگویم یکی از افتخارات من کارکردن در کنار انسانی کامل و به تمام معنا است. اگر استادی ایشان در زمینه کاری را کنار بگذاریم، (چراکه میدانیم در آواز بیرقیب هستند)، پی میبریم این فقط بخشی از شخصیت استاد است و بخش عظیم شخصیت ایشان، انسانیتشان است؛ انسانی دوستداشتنی، فروتن، به تمام معنا و البته همسفری خوب، کسی که آنقدر خاکی و متواضع است که شما هیچوقت احساس نمیکنید در کنار یک استاد پرآوازه بیبدیل و موسیقیدانی بزرگ نشستهاید. در کنار شجریان بهعنوان یک انسان کامل، اخلاق آموختهام و احترام زیادی قائلم و دوستش میدارم. این یک بعد شخصیتی آقای شجریان است؛ بعد انسانی.».
«شجریان سفیر صلح ایران در جهان و بزرگتر از آن است که افرادی با القابی که تنها شایسته خود و رسانهشان است، به استاد توهین کنند. این وظیفه دولت است که با تفکر بیشتر اجازه این رفتارها را ندهد.».
«چه شبهای باشکوهی داشتیم: در سالن و محوطه و سالنها، صدای آسمانی شجریان شنیده میشد؛ صدای همان شهریار آواز ایران که امروز در چنگ نیرویی است که شهریار، سرباز، صاحبنام و گمنام نمیشناسد و ای کاش این بار خرقعادت کند و بر عاشقان آن صدای داوودی دل بسوزاند.».